| | | | | | |
|
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن |
|
آینه صبوح را ترجمه شبانه کن |
|
|
ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو |
|
جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن |
|
|
ای خردم شکار تو تیر زدن شعار تو |
|
شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن |
|
|
گر عسس خرد تو را منع کند از این روش |
|
حیله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن |
|
|
در مثل است کاشقران دور بوند از کرم |
|
ز اشقر می کرم نگر با همگان فسانه کن |
|
|
ای که ز لعب اختران مات و پیاده گشتهای |
|
اسپ گزین فروز رخ جانب شه دوانه کن |
|
|
خیز کلاه کژ بنه وز همه دامها بجه |
|
بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن |
|
|
خیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا |
|
مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن |
|
|
چونک خیال خوب او خانه گرفت در دلت |
|
چون تو خیال گشتهای در دل و عقل خانه کن |
|
|
هست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زر |
|
آتش اختیار کن دست در آن میانه کن |
|
|
شو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زر |
|
آتش گیر در دهان لب وطن زبانه کن |
|
|
حمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کن |
|
جرعه خون خصم را نام می مغانه کن |
|
|
کار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیا |
|
ده به کفم یگانهای تفرقه را یگانه کن |
|
|
شش جهت است این وطن قبله در او یکی مجو |
|
بی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کن |
|
|
کهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آن |
|
مرتع عمر خلد را خارج این زمانه کن |
|
|
ای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت |
|
گر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کن |
|
|
هست زبان برون در حلقه در چه میشوی |
|
در بشکن به جان تو سوی روان روانه کن |
|