دیوان شمس/آتشی از تو در دهان دارم
آتشی از تو در دهان دارم | لیک صد مهر بر زبان دارم | |||||
دو جهان را کند یکی لقمه | شعلههایی که در نهان دارم | |||||
گر جهان جملگی فنا گردد | بیجهان ملک صد جهان دارم | |||||
کاروانها که بار آن شکر است | من ز مصر عدم روان دارم | |||||
من ز مستی عشق بیخبرم | که از آن سود یا زیان دارم | |||||
چشم تن بود درفشان از عشق | تا کنون جان درفشان دارم | |||||
بند خانه نیم که چون عیسی | خانه بر چارم آسمان دارم | |||||
شکر آن را که جان دهد تن را | گر بشد جان جان جان دارم | |||||
آنچ دادهست شمس تبریزی | ز من آن جو که من همان دارم |