دیوان شمس/آتش افکند در جهان جمشید
آتش افکند در جهان جمشید | از پس چار پرده چون خورشید | |||||
خنک او را که شد برهنه ز بود | وای آن را که جست سایه بید | |||||
دل سپیدست و عشق را رو سرخ | زان سپیدی که نیست سرخ و سپید | |||||
عشق ایمن ولایتیست چنانک | ترس را نیست اندر او امید | |||||
هر حیاتی که یک دمش عمرست | چون برآید ز عشق شد جاوید | |||||
یک عروسیست بر فلک که مپرس | ور بپرسی بپرس از ناهید | |||||
زین عروسی خبر نداشت کسی | آمدند انبیا به رسم نوید | |||||
شمس تبریز خسرو عهدست | خسروان را هله به جان بخرید |