دیوان شمس/آمد آمد در میان خوب ختن
آمد آمد در میان خوب ختن | هر دو دستت را بشو از جان و تن | |||||
داد شمشیری به دست عشق و گفت | هرچ بینی غیر من گردن بزن | |||||
اندر آب انداز الا نوح را | هر که باشد خوب و زشت و مرد و زن | |||||
هر که او اندر دل نوح است رست | هر که در پستی است در دریا فکن |