| | | | | | |
|
آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم |
|
تا بخت در رو خفته را چون بخت سرواستان کنیم |
|
|
همچون غریبان چمن بیپا روان گشته به فن |
|
هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان کنیم |
|
|
جانی که رست از خاکدان نامش روان آمد روان |
|
ما جان زانوبسته را هم منزل ایشان کنیم |
|
|
ای برگ قوت یافتی تا شاخ را بشکافتی |
|
چون رستی از زندان بگو تا ما در این حبس آن کنیم |
|
|
ای سرو بر سرور زدی تا از زمین سر ورزدی |
|
سر در چه سیر آموختت تا ما در آن سیران کنیم |
|
|
ای غنچه گلگون آمدی وز خویش بیرون آمدی |
|
با ما بگو چون آمدی تا ما ز خود خیزان کنیم |
|
|
آن رنگ عبهر از کجا وان بوی عنبر از کجا |
|
وین خانه را در از کجا تا خدمت دربان کنیم |
|
|
ای بلبل آمد داد تو من بنده فریاد تو |
|
تو شاد گل ما شاد تو کی شکر این احسان کنیم |
|
|
ای سبزپوشان چون خضر ای غیبها گویان به سر |
|
تا حلقه گوش از شما پردر و پرمرجان کنیم |
|
|
بشنو ز گلشن رازها بیحرف و بیآوازها |
|
برساخت بلبل سازها گر فهم آن دستان کنیم |
|
|
آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شکر |
|
می آورد الحان تر جان مست آن الحان کنیم |
|