| | | | | | |
|
آمد بهار خرم و آمد رسول یار |
|
مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار |
|
|
ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ |
|
مگذار شاهدان چمن را در انتظار |
|
|
اندر چمن ز غیب غریبان رسیدهاند |
|
رو رو که قاعدست که القادم یزار |
|
|
گل از پی قدوم تو در گلشن آمدست |
|
خار از پی لقای تو گشتست خوش عذار |
|
|
ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو |
|
سر تا به سر زبان شد بر طرف جویبار |
|
|
غنچه گره گره شد و لطفت گره گشاست |
|
از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار |
|
|
گویی قیامتست که برکرد سر ز خاک |
|
پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار |
|
|
تخمی که مرده بود کنون یافت زندگی |
|
رازی که خاک داشت کنون گشت آشکار |
|
|
شاخی که میوه داشت همینازد از نشاط |
|
بیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار |
|
|
آخر چنین شوند درختان روح نیز |
|
پیدا شود درخت نکوشاخ بختیار |
|
|
لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگ |
|
اسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار |
|
|
گویند سر بریم فلان را جو گندنا |
|
آن را ببین معاینه در صنع کردگار |
|
|
آری چو دررسد مدد نصرت خدا |
|
نمرود را برآید از پشهای دمار |
|