| | | | | | |
|
آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی |
|
من نیست شدم باری در هست یکی هستی |
|
|
از یک قدح و از صد دل مست نمیگردد |
|
گر باده اثر کردی در دل تن از او رستی |
|
|
بار دگر آوردی زان می که سحر خوردی |
|
پر میدهیم گر نی این شیشه بنشکستی |
|
|
بر جام من از مستی سنگی زدی اشکستی |
|
از جز تو گر اشکستی بودی که نپیوستی |
|
|
زین باده چشید آدم کز خویش برون آمد |
|
گر مرده از این خوردی از گور برون جستی |
|
|
گر سیر نه ای از سر هین خوار و زبون منگر |
|
در ماه که از بالا آید به چه پستی |
|
|
ای برده نمازم را از وقت چه بیباکی |
|
گر رشک نبردی دل تن عشق پرستستی |
|
|
آن مست در آن مستی گر آمدی اندر صف |
|
هم قبله از او گشتی هم کعبه رخش خستی |
|