دیوان شمس/آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی

دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی)
  آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی زان سر رسد به بی‌سر و باسر اشارتی  
  زان رنگ اشارتی که به روز الست بود کمد به جان ممن و کافر اشارتی  
  زیرا که قهر و لطف کز آن بحر دررسید بر سنگ اشارتی است و به گوهر اشارتی  
  بر سنگ اشارتی است که بر حال خویش باش بر گوهر است هر دم دیگر اشارتی  
  بر سنگ کرده نقشی و آن نقش بند او است هر لحظه سوی نقش ز آزر اشارتی  
  چون در گهر رسید اشارت گداخت او احسنت آفرین چه منور اشارتی  
  بعد از گداز کرد گهر صد هزار جوش چون می‌رسید از تف آذر اشارتی  
  جوشید و بحر گشت و جهان در جهان گرفت چون آمدش ز ایزد اکبر اشارتی  
  ما را اشارتی است ز تبریز و شمس دین چون تشنه را ز چشمه کوثر اشارتی