دیوان شمس/آن سفره بیار و در میان نه
آن سفره بیار و در میان نه | و آن کاسه به پیش عاشقان نه | |||||
انبوه بریز نان که زشت است | کواز دهد کسی که نان نه | |||||
تن را چو بنان شکار کردی | جان را برگیر و پیش جان نه | |||||
امروز قیامت تو برخاست | برخیز قدم بر آسمان نه | |||||
از آتش عشق نردبان ساز | بر گنبد چرخ نردبان نه | |||||
ای زهره ز چشمهای هندو | ترکانه تو تیر در کمان نه | |||||
گر سینه زیان کند ز زخمت | زخمی دیگر بر آن زیان نه | |||||
چون نکته ز راه چشم گویی | ما را همه مهر بر دهان نه | |||||
ای اشک چو رفتی از در چشم | آن جا رو و سر بر آستان نه |