دیوان شمس/آن شاخ خشک است و سیههان ای صبا بر وی مزن
آن شاخ خشک است و سیههان ای صبا بر وی مزن | ای زندگی باغها وی رنگ بخش مرد و زن | |||||
هان ای صبای خوب خد اندر رکابت می رود | آب روان و سبزهها وز هر طرف وجه الحسن | |||||
دریادلی و روشنی بر خشک و بر تر می زنی | او سخت خشک است و سیه بر وی مزن از بهر من | |||||
من خیره روتر آمدم بر جود تو راهی زدم | این کی تواند گفت گل با لاله یا سرو و سمن | |||||
ای باغ ساز و دست نی چون عقل فوق و پست نی | هستی چو نحل خانه کن یا جان معمار بدن | |||||
خواهی که معنی کش شوم رو صبر کن تا خوش شوم | رنجور بسته فن بود خاصه در این باریک فن |