دیوان شمس/آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او
آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او | صد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او | |||||
خر صید آهو کی کند خر بوی نافه کی کشد | یا بول خر را بو کند یا گه بود تفتیش او | |||||
هر جوی آب اندررود آن ماده خر بولی کند | جو را زیان نبود ولی واجب بود تعطیش او | |||||
خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضل | ای چون مخنث غنج او چون قحبگان تخمیش او | |||||
خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد | من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او |