دیوان شمس/آه از عشق جمال حوریی
آه از عشق جمال حوریی | کو گرفت از عاشقانش دوریی | |||||
زندگی نو به نو از کشتنش | صحت تازه شد از رنجوریی | |||||
گر گهر داری ببین حال مرا | در تک دریا ز دریا دوریی | |||||
گفتم ای عقلم کجایی عقل گفت | چون شدم می چون کنم انگوریی | |||||
جان بسوز و سرمه کن خاکسترش | تا نماند در دو عالم کوریی | |||||
تا کند جانهای بیجان در سماع | گرد آن شهد ازل زنبوریی | |||||
تا کند آن شمس تبریزی به حق | جمله ویرانهات را معموریی |