دیوان شمس/آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایه‌ای

دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایه‌ای)
  آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایه‌ای آفتاب او نهشت اندر دو عالم سایه‌ای  
  آفتاب و چرخ را چون ذره‌ها برهم زند وز جمال خود دهدشان نو به نو سرمایه‌ای  
  عشق و عاشق را چه خوش خندان کنی رقصان کنی عشق سازی عقل سوزی طرفه‌ای خودرایه‌ای  
  چشم مرده وام کرده جان ز بهر عشق او ز آنک در دیده بدیده جان از آن سر پایه‌ای  
  قهر صد دندان ز لطفش پیر بی‌دندان شده عقل پابرجا ز عشقش یاوه و هرجایه‌ای  
  صد هزاران ساله از هست و عدم زان سوتری وز تواضع مر عدم را هست خوش همسایه‌ای  
  کوه حلمی شمس تبریزی دو عالم تخت تو بر نهان و آشکارش می‌نگر از قایه‌ای