دیوان شمس/از آتش روی خود اندر دلم آتش زن
از آتش روی خود اندر دلم آتش زن | و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن | |||||
ای جان خوش ساده از اصل ملک زاده | هر جا که روی خوش رو هر دم که زنی خوش زن | |||||
ای جسم تو را از جان گر فرق کند جانم | شمشیر به کف داری بر تارک فرقش زن | |||||
ای طره پربندت بگشاده گرهها را | این یک گره دیگر بر زلف مشوش زن |