| | | | | | |
|
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست |
|
امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست |
|
|
امروز در جمال تو خود لطف دیگرست |
|
امروز هر چه عاشق شیدا کند سزاست |
|
|
امروز آن کسی که مرا دی بداد پند |
|
چون روی تو بدید ز من عذرها بخواست |
|
|
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم |
|
این وام از کی خواهم و آن چشم خود که راست |
|
|
در پیش بود دولت امروز لاجرم |
|
میجست و میطپید دل بنده روزهاست |
|
|
از عشق شرم دارم اگر گویمش بشر |
|
میترسم از خدای که گویم که این خداست |
|
|
ابروم میجهید و دل بنده میطپید |
|
این مینمود رو که چنین بخت در قفاست |
|
|
رقاصتر درخت در این باغها منم |
|
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست |
|
|
چون باشد آن درخت که برگش تو دادهای |
|
چون باشد آن غریب که همسایه هماست |
|
|
در ظل آفتاب تو چرخی همیزنیم |
|
کوری آنک گوید ظل از شجر جداست |
|
|
جان نعره میزند که زهی عشق آتشین |
|
کب حیات دارد با تو نشست و خاست |
|
|
چون بگذرد خیال تو در کوی سینهها |
|
پای برهنه دل به در آید که جان کجاست |
|
|
روی زمین چو نور بگیرد ز ماه تو |
|
گویی هزار زهره و خورشید بر سماست |
|
|
در روزن دلم نظری کن چو آفتاب |
|
تا آسمان نگوید کان ماه بیوفاست |
|
|
قدم کمان شد از غم و دادم نشان کژ |
|
با عشق همچو تیرم اینک نشان راست |
|
|
در دل خیال خطه تبریز نقش بست |
|
کان خانه اجابت و دل خانه دعاست |
|