| | | | | | |
|
از برای صلاح مجنون را |
|
بازخوان ای حکیم افسون را |
|
|
از برای علاج بیخبری |
|
درج کن در نبیذ افیون را |
|
|
چون نداری خلاص بیچون شو |
|
تا ببینی جمال بیچون را |
|
|
دل پرخون ببین تو ای ساقی |
|
درده آن جام لعل چون خون را |
|
|
زانک عقل از برای مادونی |
|
سجده آرد ز حرص هر دون را |
|
|
باده خواران به نیم جو نخرند |
|
این دو قرص درست گردون را |
|
|
نخوت عشق را ز مجنون پرس |
|
تا که در سر چهاست مجنون را |
|
|
گمرهیهای عشق بردرد |
|
صد هزاران طریق و قانون را |
|
|
ای صبا تو برو بگو از من |
|
از کرم بحر در مکنون را |
|
|
گر چه از خشم گفتهای نکنم |
|
روح بخش این حماء مسنون را |
|
|
شمس تبریز موسی عهدی |
|
در فراقت مدارهارون را |
|