| | | | | | |
|
از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا |
|
هر ذره خاک ما را آورد در علالا |
|
|
سینه شکاف گشته دل عشق باف گشته |
|
چون شیشه صاف گشته از جام حق تعالی |
|
|
اشکوفهها شکفته وز چشم بد نهفته |
|
غیرت مرا بگفته می خور دهان میالا |
|
|
ای جان چو رو نمودی جان و دلم ربودی |
|
چون مشتری تو بودی قیمت گرفت کالا |
|
|
ابرت نبات بارد جورت حیات آرد |
|
درد تو خوش گوارد تو درد را مپالا |
|
|
ای عشق با توستم وز باده تو مستم |
|
وز تو بلند و پستم وقت دنا تدلی |
|
|
ماهت چگونه خوانم مه رنج دق دارد |
|
سروت اگر بخوانم آن راستست الا |
|
|
سرو احتراق دارد مه هم محاق دارد |
|
جز اصل اصل جانها اصلی ندارد اصلا |
|
|
خورشید را کسوفی مه را بود خسوفی |
|
گر تو خلیل وقتی این هر دو را بگو لا |
|
|
گویند جمله یاران باطل شدند و مردند |
|
باطل نگردد آن کو بر حق کند تولا |
|
|
این خندههای خلقان برقیست دم بریده |
|
جز خندهای که باشد در جان ز رب اعلا |
|
|
آب حیات حقست وان کو گریخت در حق |
|
هم روح شد غلامش هم روح قدس لالا |
|