دیوان شمس/از دل رفته نشان میآید
از دل رفته نشان میآید | بوی آن جان و جهان میآید | |||||
نعره و غلغله آن مستان | آشکارا و نهان میآید | |||||
گوهر از هر طرفی میتابد | پای کوبان سوی جان میآید | |||||
از در مشعله داران فلک | آتش دل به دهان میآید | |||||
جان پروانه میان میبندد | شمع روشن به میان میآید | |||||
آفتابی که ز ما پنهان بود | سوی ما نورفشان میآید | |||||
تیر از غیب اگر پران نیست | پس چرا بانگ کمان میآید |