| | | | | | |
|
از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن |
|
ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن |
|
|
چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله |
|
از آتش دل خود در خشک و در ترش زن |
|
|
گر بحر با تو کوشد در کین تو بجوشد |
|
آتش کن آب او را در در و گوهرش زن |
|
|
هر تیر کز تو پرد هفت آسمان بدرد |
|
ای قاب قوس تیری بر پشت اسپرش زن |
|
|
هر کس که بیسر آید تو دست بر سرش نه |
|
و آن کس که باسر آید تو زخم خنجرش زن |
|
|
جانی که برفروزد در عشق تو بسوزد |
|
خواهی که تازه گردد در حوض کوثرش زن |
|
|
از لعل می فروشت سرمست کن جهان را |
|
بستان ز زهره چنگش بر جام و ساغرش زن |
|
|
ای شمس حق تبریز هر کس که منکر آید |
|
از جذب نور ایمان در جان کافرش زن |
|