| | | | | | |
|
الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل |
|
نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل |
|
|
دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی |
|
که عالمها کنی شیرین نمیآیی زهی کاهل |
|
|
غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم |
|
که گر من دیدمی رویت نماندی چشم من احول |
|
|
دلا خود را در آیینه چو کژ بینی هرآیینه |
|
تو کژ باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول |
|
|
یکی میرفت در چاهی چو در چه دید او ماهی |
|
مه از گردون ندا کردش من این سویم تو لاتعجل |
|
|
مجو مه را در این پستی که نبود در عدم هستی |
|
نروید نیشکر هرگز چو کارد آدمی حنظل |
|
|
خوشی در نفی تست ای جان تو در اثبات میجویی |
|
از آن جا جو که میآید نگردد مشکل این جا حل |
|
|
تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی |
|
تو آنی کز برای پا همیزد او رگ اکحل |
|
|
در این پایان در این ساران چو گم گشتند هشیاران |
|
چه سازم من که من در ره چنان مستم که لاتسأل |
|
|
خدایا دست مست خود بگیر ار نی در این مقصد |
|
ز مستی آن کند با خود که در مستی کند منبل |
|
|
گرم زیر و زبر کردی به خود نزدیکتر کردی |
|
که صحت آید از دردی چو افشرده شود دنبل |
|
|
ز بعد این می و مستی چو کار من تو کردستی |
|
توکل کردهام بر تو صلا ای کاهلان تنبل |
|
|
تویی ای شمس تبریزی نه زین مشرق نه زین مغرب |
|
نه آن شمسی که هر باری کسوف آید شود مختل |
|