دیوان شمس/الا ای شمع گریان گرم میسوز
الا ای شمع گریان گرم میسوز | خلاص شمع نزدیکست شد روز | |||||
خلاص شمعها شمعی برآمد | که بر زنگی ظلمتهاست پیروز | |||||
نهان شد ظلم و ظلمتها ز خورشید | نهان گردد الف چون گشت مهموز | |||||
شنو از شمس تأویلات و تعبیر | چو اندر خواب بشنیدی تو مرموز | |||||
چنین باشد بیان نور ناطق | نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز | |||||
چو مه از ابر تن بیرون رو ای دوست | هزار اکسیر از خورشید آموز | |||||
پی خورشید بهر این دوانست | هلال و بدر صبح و شام چون یوز | |||||
چو دیدی پرده سوزیهای خورشید | دهان از پرده دریدن فرودوز | |||||
خمش آن شیر شیران نور معنیست | پنیری شد به حرف از حاجت یوز |