| | | | | | |
|
امروز سماع است و مدام است و سقایی |
|
گردان شده بر جمع قدحهای عطایی |
|
|
فرمان سقی الله رسیدهست بنوشید |
|
ای تن همه جان شو نه که ز اخوان صفایی |
|
|
ای دور چه دوری تو و ای روز چه روزی |
|
وی گلشن اقبال چه بابرگ و نوایی |
|
|
از خاک برویند در این دور خلایق |
|
کاین نفخه صور است که کردهست صدایی |
|
|
از کوه شنو نعره صد ناقه صالح |
|
وز چرخ شنو بانگ سرافیل صلایی |
|
|
هین رخت فروگیر و بخوابان شتران را |
|
آخر بگشا چشم که در دست رضایی |
|
|
ای مرده بشو زنده و ای پیر جوان شو |
|
وی منکر محشر هله تا ژاژ نخایی |
|
|
خواهم سخنی گفت دهانم بمبندید |
|
کامروز حلال است ورا رازگشایی |
|
|
ور ز آنک ز غیرت ره این گفت ببندید |
|
ره باز کنم سوی خیالات هوایی |
|
|
ما نیز خیالات بدستیم و از این دم |
|
هستی پذرفتیم ز دمهای خدایی |
|
|
صد هستی دیگر بجز این هست بگیری |
|
کاین را تو فراموش کنی خواجه کجایی |
|