دیوان شمس/اندر دل ما تویی نگارا
اندر دل ما تویی نگارا | غیر تو کلوخ و سنگ خارا | |||||
هر عاشق شاهدی گزیدست | ما جز تو ندیدهایم یارا | |||||
گر غیر تو ماه باشد ای جان | بر غیر تو نیست رشک ما را | |||||
ای خلق حدیث او مگویید | باقی همه شاهدان شما را | |||||
بر نقش فنا چه عشق بازد | آن کس که بدید کبریا را | |||||
بر غیر خدا حسد نیارد | آن کس که گمان برد خدا را | |||||
گر رشک و حسد بری برو بر | کین رشک بدست انبیا را | |||||
چون رفت بر آسمان چارم | عیسی چه کند کلیسیا را | |||||
بوبکر و عمر به جان گزیدند | عثمان و علی مرتضا را | |||||
شمس تبریز جو روان کن | گردان کن سنگ آسیا را |