دیوان شمس/اگر تو نیستی در عاشقی خام
اگر تو نیستی در عاشقی خام | بیا مگریز از یاران بدنام | |||||
تو آن مرغی که میل دانه داری | نباشد در جهان یک دانه بیدام | |||||
مکن ناموس و با قلاش بنشین | که پیش عاشقان چه خاص و چه عام | |||||
اگر ناموس راه تو بگیرد | بکش او را و خونش را بیاشام | |||||
که این سودا هزاران ناز دارد | مکن ناز و بکش ناز و بیارام | |||||
حریفا اندر آتش صبر می کن | که آتش آب می گردد به ایام | |||||
نشان ده راه خمخانه که مستم | که دادم من جهانی را به یک جام | |||||
برادر کوی قلاشان کدام است | اگر در بسته باشد رفتم از بام | |||||
به پیش پیر میخانه بمیرم | زهی مرگ و زهی برگ و سرانجام |