| | | | | | |
|
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند |
|
به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند |
|
|
ازیرا خواب کژ بیند که آیینه خیالست او |
|
که معلومست تعبیرش اگر او نیک و بد بیند |
|
|
خصوصا اندر این مجلس که امشب در نمیگنجد |
|
دو چشم عقل پایان بین که صدساله رصد بیند |
|
|
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او |
|
شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند |
|
|
خنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشب |
|
شود همچون سحر خندان عطای بیعدد بیند |
|
|
برو ای خواب خاری زن تو اندر چشم نامحرم |
|
که حیفست آن که بیگانه در این شب قد و خد بیند |
|
|
شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش |
|
که تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بیند |
|
|
ببردی روز در گفتن چو آمد شب خمش باری |
|
که هرک از گفت خامش شد عوض گفت ابد بیند |
|