دیوان شمس/اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی | ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی | |||||
خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی | خدای را تو ببینی به رغم معتزلی | |||||
اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز | گشا دو چشم دلت را به نور لم یزلی | |||||
مگوی غیب کسان را به غیب دان بنگر | زبان ز جهل بدوز و دگر مکن دغلی | |||||
وضو ز اشک بساز و نماز کن به نیاز | خراب و مست شو ای جان ز باده ازلی | |||||
برآر نعره ارنی به طور موسی وار | بزن تو گردن کافر غزا بکن چو علی | |||||
دکان قند طلب کن ز شمس تبریزی | تو مرد سرکه فروشی چه لایق عسلی |