| | | | | | |
|
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای |
|
که هر کجا مرده بود زنده کنم بیحیلهای |
|
|
خوان روانم از کرم زنده کنم مرده بدم |
|
کو نرگدایی تا برد از خوان لطفم زلهای |
|
|
گاهی تو را در بر کنم گاهی ز زهرت پر کنم |
|
آگاه شو آخر ز من ای در کفم چون کیلهای |
|
|
گر حبهای آید به من صد کان پرزرش کنم |
|
دریای شیرینش کنم هر چند باشد قلهای |
|
|
از تو عدم وز من کرم وز تو رضا وز من قسم |
|
صد اطلس و اکسون نهم در پیش کرم پیلهای |
|
|
هر لحظه نومید را خرمن دهم بیکشتنی |
|
هر لحظه درویش را قربت دهم بیچلهای |
|
|
چشمه شکر جوشان کنم اندر دل تنگ نیی |
|
اندیشههای خوش نهم اندر دماغ و کلهای |
|
|
میران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط |
|
بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گلهای |
|
|
خاموش باش و لا مگو جز آن که حق بخشد مجو |
|
جوشان ز حلوای رضا بر جمره چون پاتیلهای |
|
|
تبریز شد خلد برین از عکس روی شمس دین |
|
هر نقش در وی حور عین هر جامه از وی حلهای |
|