| | | | | | |
|
این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین |
|
از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین |
|
|
بیهوشی جانهاست این یا گوهر کانهاست این |
|
یا سرو بستانهاست این یا صورت روح الامین |
|
|
سرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهان |
|
ویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دین |
|
|
خورشید و ماه از وی خجل گوهر نثار سنگ دل |
|
کز بیم او پشمین شود هر لحظه کوه آهنین |
|
|
خورشید اندر سایهاش افزون شده سرمایهاش |
|
صد ماه اندر خرمنش چون نسر طایر دانه چین |
|
|
بسم الله ای روح البقا بسم الله ای شیرین لقا |
|
بسم الله ای شمس الضحا بسم الله ای عین الیقین |
|
|
هین رویها را تاب ده هین کشت دل را آب ده |
|
نعلین برون کن برگذر بر تارک جانها نشین |
|
|
ای هوش ما از خود برو وی گوش ما مژده شنو |
|
وی عقل ما سرمست شو وی چشم ما دولت ببین |
|
|
ایوب را آمد نظر یعقوب را آمد پسر |
|
خورشید شد جفت قمر در مجلس آ عشرت گزین |
|
|
من کیسهها می دوختم در حرص زر می سوختم |
|
ترک گدارویی کنم چون گنج دیدم در کمین |
|
|
ای شهسوار امر قل ای پیش عقلت نفس کل |
|
چون کودکی کز کودکی وز جهل خاید آستین |
|
|
چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر |
|
دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین |
|
|
در سایه سدره نظر جبریل خو آمد بشر |
|
درخورد او نبود دگر مهمانی عجل سمین |
|
|
بر خوان حق ره یافت او با خاصگان دریافت او |
|
بنهاده بر کفها طبق بهر نثارش حور عین |
|
|
این نامه اسرار جان تا چند خوانی بر چپان |
|
این نامه می پرد عیان تا کف اصحاب الیمین |
|