دیوان شمس/ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
ای از جمال حسن تو عالم نشانهای | مقصود حسن توست و دگرها بهانهای | |||||
نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست | مقصود او چه بود ز نقشی و خانهای | |||||
ای صد هزار شمع نشسته بدین امید | گرد تنور عشق تو بهر زبانهای | |||||
ای حلقههای زلف خوشت طوق حلق ما | سازید مرغ روح در آن حلقه لانهای | |||||
گویی میان مجلس آن شاه کی رسم | نی آن کرانه دارد و نی این میانهای | |||||
این داد کیست مفخر تبریز شمس دین | زان دولتی که داد درختی ز دانهای |