| | | | | | |
|
ای بخاری را تو جان پنداشته |
|
حبه زر را تو کان پنداشته |
|
|
ای فرورفته چو قارون در زمین |
|
وی زمین را آسمان پنداشته |
|
|
ای بدیده لعبتان دیو را |
|
لعبتان را مردمان پنداشته |
|
|
ای کرانه رفته عشق از ننگ تو |
|
ای تو خود را در میان پنداشته |
|
|
ای گرفته چشمت آب از دود کفر |
|
دود را نور عیان پنداشته |
|
|
ای ز شهوت در پلیدی همچو کرم |
|
عاشقان را همچنان پنداشته |
|
|
مستی شهوت نشان لعنت است |
|
ای نشان را بینشان پنداشته |
|
|
ای تو گندیده میان حرف و صوت |
|
وی خدا را بیزبان پنداشته |
|
|
ماهتابش میزند بر کوریت |
|
ای تو مه را هم نهان پنداشته |
|
|
هر چه گفتم خویشتن را گفتهام |
|
ای تو هجو دیگران پنداشته |
|