دیوان شمس/ای برده نماز من ز هنگام
ای برده نماز من ز هنگام | هین وقت نماز شد بیارام | |||||
ای خورده تو خون صد قلندر | ای بر تو حلال خون بیاشام | |||||
عشق تو و آنگهی سلامت | ای دشمن ننگ و دشمن نام | |||||
مستی تو وانگهی سر و پا | دیوانه وانگهی سرانجام | |||||
یک حرف بپرسمت بگویی | دلسوخته دیده چنین خام | |||||
پیداست که یار من ملول است | خاموش شدم به کام و ناکام |