دیوان شمس/ای بس که از آواز دش واماندهام زین راه من
ای بس که از آواز دش واماندهام زین راه من | وی بس که از آواز قش گم کردهام خرگاه من | |||||
کی وارهانی زین قشم کی وارهانی زین دشم | تا دررسم در دولتت در ماه و خرمنگاه من | |||||
هر چند شادم در سفر در دشت و در کوه و کمر | در عشقت ای خورشیدفر در گاه و در بیگاه من | |||||
لیکن گشاد راه کو دیدار و داد شاه کو | خاصه مرا که سوختم در آرزوی شاه من | |||||
تا کی خبرهای شما واجویم از باد صبا | تا کی خیال ماهتان جویم در آب چاه من | |||||
چون باغ صد ره سوختم باز از بهار آموختم | در هر دو حالت والهم در صنعت الله من |