دیوان شمس/ای خیالت در دل من هر سحور
ای خیالت در دل من هر سحور | میخرامد همچو مه یک پاره نور | |||||
نقش خوبت در میان جان ما | آتش و شور افکند وانگه چه شور | |||||
آتشی کردی و گویی صبر کن | من ندانم صبر کردن در تنور | |||||
یاد داری کمدی تو دوش مست | ماه بودی یا پری یا جان حور | |||||
آن سخنهایی که گفتی چون شکر | وان اشارتها که میکردی ز دور | |||||
دست بر لب میزدی یعنی که تو | از برای این دل من برمشور | |||||
دست بر لب مینهی یعنی که صبر | با لب لعلت کجا ماند صبور | |||||
رو به بالا میکنی یعنی خدا | چشم بد را از جمالم دار دور | |||||
ای تو پاک از نقشها وز روی تو | هر زمانی یوسفی اندر صدور |