دیوان شمس/ای دل رفته ز جا بازمیا
ای دل رفته ز جا بازمیا | به فنا ساز و در این ساز میا | |||||
روح را عالم ارواح به است | قالب از روح بپرداز میا | |||||
اندر آبی که بدو زنده شد آب | خویش را آب درانداز میا | |||||
آخر عشق به از اول اوست | تو ز آخر سوی آغاز میا | |||||
تا فسرده نشوی همچو جماد | هم در آن آتش بگداز میا | |||||
بشنو آواز روانها ز عدم | چو عدم هیچ به آواز میا | |||||
راز کواز دهد راز نماند | مده آواز تو ای راز میا |