دیوان شمس/ای سرده صد سودا دستار چنین می کن
ای سرده صد سودا دستار چنین می کن | خوب است همین شیوه ای دوست همین می کن | |||||
فرمانده خوبانی ابرو چو بجنبانی | این بنده تو را گوید آن می کن و این می کن | |||||
از خون مسلمانان در ساغر رهبان کن | وز کافر زلفینت ویرانی دین می کن | |||||
مأمون امین را تو می ران که رو ای خاین | وان غیرت رهزن را بر روح امین می کن | |||||
آن حکم که از هیبت در عرش نمیگنجد | بر پشت زمان می نه بر روی زمین می کن | |||||
آن را که ندارد جان جان ده به دم عیسی | وان را که ندارد زر ز اکسیر زرین می کن | |||||
تا دور ابد شاها شمس الحق تبریزی | حکمی است به دور تو آری هله هین می کن |