| | | | | | |
|
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو |
|
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو |
|
|
قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند |
|
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو |
|
|
آن مسیح حسن را دانم که میدانی کجاست |
|
با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو |
|
|
بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد |
|
گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو |
|
|
ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست |
|
حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو |
|
|
سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت |
|
تو چو نرگس بیزبان از چشم اسراری بگو |
|
|
با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق |
|
شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو |
|