| | | | | | |
|
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان |
|
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان |
|
|
نک ساربان برخاسته قطارها آراسته |
|
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان؟ |
|
|
این بانگها از پیش و پس، بانگ رحیل است و جَرَس |
|
هر لحظهای نَفْس و نَفَس سر می کشد در لامکان |
|
|
زین شمعهای سرنگون، زین پردههای نیلگون |
|
خلقی عجب آید برون، تا غیبها گردد عیان |
|
|
زین چرخ دولابی تو را، آمد گرانخوابی تو را |
|
فریاد از این عمر سبک، زنهار از این خواب گران |
|
|
ای دل سوی دلدار شو، ای یار سوی یار شو |
|
ای پاسبان بیدار شو! خفته نشاید پاسبان |
|
|
هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله |
|
کامشب جهان حامله، زاید جهان جاودان |
|
|
تو گِل بدی و دِل شدی، جاهل بدی عاقل شدی |
|
آن کو کشیدت این چنین، آن سو کشاند کش کشان |
|
|
اندر کشاکشهای او، نوش است ناخوشهای او |
|
آب است آتشهای او، بر وی مکن رو را گران |
|
|
در جان نشستن کار او، توبه شکستن کار او |
|
از حیله بسیار او، این ذرهها لرزان دلان |
|
|
ای ریش خند رخنه جه یعنی منم سالار ده |
|
تا کی جهی گردن بنه ور نی کشندت چون کمان |
|
|
تخم دغل می کاشتی افسوسها می داشتی |
|
حق را عدم پنداشتی اکنون ببین ای قلتبان |
|
|
ای خر به کاه اولیتری دیگی سیاه اولیتری |
|
در قعر چاه اولیتری ای ننگ خانه و خاندان |
|
|
در من کسی دیگر بود کاین خشمها از وی جهد |
|
گر آب سوزانی کند ز آتش بود این را بدان |
|
|
در کف ندارم سنگ من، با کس ندارم جنگ من |
|
با کس نگیرم تنگ من، زیرا خوشم چون گُلسِتان |
|
|
پس خشم من زان سر بود، وز عالم دیگر بود |
|
این سو جهان، آن سو جهان، بنشسته من بر آستان |
|
|
بر آستان آن کس بود کو ناطق اَخرَس بود |
|
این رمز گفتی بس بود، دیگر مگو درکش زبان |
|