دیوان شمس/ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای | یک یک بگو تو راز چو از عین خانهای | |||||
از بیم آتش تو زبان را ببستهایم | تا خود چه آتشی تو و یا چه زبانهای | |||||
هر دم خرابیی است ز تو شهر عقل را | باد چراغ عقلی و باده مغانهای | |||||
یا دوست دوستی تو و یا نیک دشمنی | یا در میان هر دو تو شکل میانهای | |||||
گویند عاقلان دم عاشق فسانهای است | شب روز کن چرایی اگر تو فسانهای | |||||
ای آنک خوبی تو نشانید فتنهها | عشق تو است فتنه و تو خود نشانهای | |||||
ای شاه شاه و مفخر تبریز شمس دین | نور زمینیان و جمال زمانهای |