دیوان شمس/ای هفت دریا گوهر عطا کن
ای هفت دریا گوهر عطا کن | وین مسها را پرکیمیا کن | |||||
ای شمع مستان وی سرو بستان | تا کی ز دستان آخر وفا کن | |||||
بگریست بر ما هر سنگ خارا | این درد ما را جانا دوا کن | |||||
ای خشم کرده دیدار برده | این ماجرا را یک دم رها کن | |||||
احسان و مردی بسیار کردی | آن مردمی را اکنون دو تا کن | |||||
ای خوب مذهب ای ماه و کوکب | در ظلمت شب چون مه سخا کن | |||||
درد قدیمی رنج سقیمی | گرد یتیمی از ما جدا کن | |||||
گر در نعیمم در زر و سیمم | بیتو یتیمم درمان ما کن | |||||
من لب ببستم در غم نشستم | بگشای دستم قصد لقا کن |