دیوان شمس/ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی ۱
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی | دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی | |||||
خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو | بیهوشی جانی تو گیرم که جفا کردی | |||||
هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان | در بخشش و در احسان حاجات روا کردی | |||||
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی | هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی | |||||
یک طایفه را ای جان منشور خطا دادی | یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی | |||||
آثار فلکها را اجزای زمین کردی | اجزای زمینها را در لطف سما کردی | |||||
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را | چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی |