دیوان شمس/ای کرده میان سینه غارت
ای کرده میان سینه غارت | ای جان و هزار جان شکارت | |||||
جز کشتن عاشقان چه شغلت | جز کشتن خلق چیست کارت | |||||
میکش که درست باد دستت | ای جان جهانیان نثارت | |||||
بس کشته زنده را که دیدم | از غمزه چشم پرخمارت | |||||
بس ساکن بیقرار دیدم | در آتش عشق بیقرارت | |||||
یک مرده به خاک درنماند | گر رنجه شوی کنی زیارت | |||||
جان بوسد خاک تو به هر دم | بر بوی کنار بیکنارت |