| | | | | | |
|
ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود |
|
چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود |
|
|
چونک به لطفش نگری سنگ حجر موم شود |
|
چونک به قهرش نگری موم تو خود خاره شود |
|
|
نوحه کنی نوحه کنی مرده دل زنده شود |
|
کار کنی کار کنی جان تو این کاره شود |
|
|
عزم سفر دارد جان مینهیش بند گران |
|
برسکلد بند تو را عاقبت آواره شود |
|
|
چونک سلیمان برود دیو شهنشاه شود |
|
چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود |
|
|
عشق گرفتست جهان رنگ نبینی تو از او |
|
لیک چو بر تن بزند زردی رخساره شود |
|
|
شه بچهای باید کو مشتری لعل بود |
|
نادرهای باید کو بهر تو غمخواره شود |
|
|
بشنو از قل خدا هست زمین مهد شما |
|
گر نبود طفل چرا بسته گهواره شود |
|
|
چون بجهی از غضبش دامن حلمش بکشی |
|
آتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شود |
|
|
گردش این سایه من سخره خورشید حق است |
|
نی چو منجم که دلش سخره استاره شود |
|