دیوان شمس/ای گل تو را اگر چه رخسار نازکست
ای گل تو را اگر چه رخسار نازکست | رخ بر رخش مدار که آن یار نازکست | |||||
در دل مدار نیز که رخ بر رخش نهی | کو سر دل بداند و دلدار نازکست | |||||
چون آرزو ز حد شد دزدیده سجده کن | بسیار هم مکوش که بسیار نازکست | |||||
گر بیخودی ز خویش همه وقت وقت تو است | گر نی به وقت آی که اسرار نازکست | |||||
دل را ز غم بروب که خانه خیال او است | زیرا خیال آن بت عیار نازک است | |||||
روزی بتافت سایه گل بر خیال دوست | بر دوست کار کرد که این کار نازکست | |||||
اندر خیال مفخر تبریز شمس دین | منگر تو خوار کان شه خون خوار نازکست |