| | | | | | |
|
باز ترش شدی مگر یار دگر گزیدهای |
|
دست جفا گشادهای پای وفا کشیدهای |
|
|
دوش ز درد دل مها تا به سحر نخفتهام |
|
ز آنک تو مکر دشمنان در حق من شنیدهای |
|
|
ای دم آتشین من خیز تویی گواه دل |
|
ای شب دوش من بیا راست بگو چه دیدهای |
|
|
آینهای خریدهای مینگری به روی خود |
|
در پس پرده رفتهای پرده من دریدهای |
|
|
عقل کجا که من کنون چاره کار خود کنم |
|
عقل برفت یاوه شد تا تو به من رسیدهای |
|
|
لعبت صورت مرا دوختهای به جادوی |
|
سوزنهای بوالعجب در دل من خلیدهای |
|
|
بر در و بام دل نگر جمله نشان پای توست |
|
بر در و بام مردمان دوش چرا دویدهای |
|
|
هر کی حدیث میکند بر لب او نظر کنم |
|
از هوس دهان تو تا لب کی گزیدهای |
|
|
تهمت دزد برنهم هر کی دهد نشان تو |
|
کاین ز کجا گرفتهای وین ز کجا خریدهای |
|