دیوان شمس/باز درآمد طبیب از در ایوب خویش
باز درآمد طبیب از در ایوب خویش | یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش | |||||
بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل | دید که خود بود دل خانه محبوب خویش | |||||
دل چو فنا شد در او ماند وی او کشف شد | آنچ بگفت او منم طالب و مطلوب خویش | |||||
شکر که عیسی رسید عازر ما زنده شد | شکر که موسی نمود معجزه خوب خویش | |||||
شکر که موسی برست از همه فرعونیان | شکر که عاشق رسید در کنف خوب خویش | |||||
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت | در دل و جانها فکند آتش و آشوب خویش | |||||
شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب | شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش |