| | | | | | |
|
باز نگار می کشد چون شتران مهار من |
|
یارکشی است کار او بارکشی است کار من |
|
|
پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد |
|
آن شتران مست را جمله در این قطار من |
|
|
اشتر مست او منم خارپرست او منم |
|
گاه کشد مهار من گاه شود سوار من |
|
|
اشتر مست کف کند هر چه بود تلف کند |
|
لیک نداند اشتری لذت نوشخوار من |
|
|
راست چو کف برآورم بر کف او کف افکنم |
|
کف چو به کف او رسد جوش کند بخار من |
|
|
کار کنم چو کهتران بار کشم چو اشتران |
|
بار کی می کشم ببین عزت کار و بار من |
|
|
نرگس او ز خون من چون شکند خمار خود |
|
صبر و قرار او برد صبر من و قرار من |
|
|
گشته خیال روی او قبله نور چشم من |
|
وان سخنان چون زرش حلقه گوشوار من |
|
|
باغ و بهار را بگو لاف خوشی چه می زنی |
|
من بنمایمت خوشی چون برسد بهار من |
|
|
می چو خوری بگو به می بر سر من چه می زنی |
|
در سر خود ندیدهای باده بیخمار من |
|
|
باز سپیدی و برو میر شکار را بگو |
|
هر دو مرا تویی بلی میر من و شکار من |
|
|
مطلع این غزل شتر بود از آن دراز شد |
|
ز اشتر کوتهی مجو ای شه هوشیار من |
|