دیوان شمس/با من صنما دل یک دله کن
با من صنما دل یکدله کن | گر سر ننهم، آنگه گله کن | |||||
مجنون شدهام؛ از بهر خدا، | زآن زلف خوشت، یک سلسله کن | |||||
سیپاره به کف در چلّه شدی | سیپاره منم! ترک چله کن | |||||
مجهول مرو، با غول مرو | زنهار! سفر با قافله کن | |||||
ای مطرب دل زآن نغمهٔ خوش | این مغز مرا پُرمشغله کن | |||||
ای زهره و مه زان شعلهٔ رو | دو چشم مرا دو مَشعله کن | |||||
ای موسی جان، چوبان شدهای | بر طور برو، ترک گَله کن! | |||||
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو | در دشت طُویٰ پا آبله کن | |||||
تکیهگه تو حق شد نه عصا | انداز عصا! وآن را یله کن | |||||
فرعون هَویٰ چون شد حَیَوان | در گردن او، رو زنگله کن |