| | | | | | |
|
برات آمد برات آمد بنه شمع براتی را |
|
خضر آمد خضر آمد بیار آب حیاتی را |
|
|
عمر آمد عمر آمد ببین سرزیر شیطان را |
|
سحر آمد سحر آمد بهل خواب سباتی را |
|
|
بهار آمد بهار آمد رهیده بین اسیران را |
|
به بستان آ به بستان آ ببین خلق نجاتی را |
|
|
چو خورشید حمل آمد شعاعش در عمل آمد |
|
ببین لعل بدخشان را و یاقوت زکاتی را |
|
|
همان سلطان همان سلطان که خاکی را نبات آرد |
|
ببخشد جان ببخشد جان نگاران نباتی را |
|
|
درختان بین درختان بین همه صایم همه قایم |
|
قبول آمد قبول آمد مناجات صلاتی را |
|
|
ز نورافشان ز نورافشان نتانی دید ذاتش را |
|
ببین باری ببین باری تجلی صفاتی را |
|
|
گلستان را گلستان را خماری بد ز جور دی |
|
فرستاد او فرستاد او شرابات نباتی را |
|
|
بشارت ده بشارت ده به محبوسان جسمانی |
|
که حشر آمد که حشر آمد شهیدان رفاتی را |
|
|
شقایق را شقایق را تو شاکر بین و گفتی نی |
|
تو هم نو شو تو هم نو شو بهل نطق بیاتی را |
|
|
شکوفه و میوه بستان برات هر درخت آمد |
|
که بیخم نیست پوسیده ببین وصل سماتی را |
|
|
زبان صدق و برق رو برات ممنان آمد |
|
که جانم واصل وصلست و هشته بیثباتی را |
|