| | | | | | |
|
برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده |
|
جویان و پای کوبان از آسمان رسیده |
|
|
ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی |
|
آخر در این کشاکش کس نیست پاکشیده |
|
|
بهر رضای مستی برجه بکوب دستی |
|
دستی قدح پرستی پرراوق گزیده |
|
|
ما را مبین چو مستان هر چه خورم می است آن |
|
افیون شود مرا نان مخموری دو دیده |
|
|
نگذاشت آن قیامت تا من کنم ریاضت |
|
آن دیدهاش ندیده گوشیش ناشنیده |
|
|
او آب زندگانی میداد رایگانی |
|
از قطره قطره او فردوس بردمیده |
|
|
از دوست هر چه گفتم بیرون پوست گفتم |
|
زان سر چه دارد آن جان گفتار دم بریده |
|
|
با این همه دهانم گر رشک او نبستی |
|
صد جای آسمان را تو دیدیی دریده |
|
|
یخدان چه داند ای جان خورشید و تابشش را |
|
کی داند آفرین را این جان آفریده |
|
|
با این که مینداند چون جرعهای ستاند |
|
مستی خراب گردد از خویش وارهیده |
|
|
تبریز تو چه دانی اسرار شمس دین را |
|
بیرون نجستهای تو زین چرخه خمیده |
|