دیوان شمس/برخیز ز خواب و ساز کن چنگ
برخیز ز خواب و ساز کن چنگ | کان فتنه مه عذار گلرنگ | |||||
نی خواب گذاشت خواجه نی صبر | نی نام گذاشت خواجه نی ننگ | |||||
بدرید خرد هزار خرقه | بگریخت ادب هزار فرسنگ | |||||
اندیشه و دل به خشم با هم | استاره و مه ز رشک در جنگ | |||||
استاره به جنگ کز فراقش | این عرصه چرخ تنگ شد تنگ | |||||
مه گوید بی ز آفتابش | تا کی باشم ز چرخ آونگ | |||||
بازار وجود بیعقیقش | گو باش خراب سنگ بر سنگ | |||||
ای عشق هزارنام خوش جام | فرهنگ ده هزار فرهنگ | |||||
بیصورت با هزار صورت | صورت ده ترک و رومی و زنگ | |||||
درده ز رحیق خویش یک جام | یا از رز خویش یک کفی بنگ | |||||
بگشا سر خنب را دگربار | تا سر بنهد هزار سرهنگ | |||||
تا حلقه مطربان گردون | مستانه برآورند آهنگ | |||||
مخمور رهد ز قیل و از قال | تا حشر چو حشریان بود دنگ |